مقدمه: شاكي به شرح دادخواست تقديمي و لايحه تكميلي آن اعلام داشته است، برخي از مواد و تبصرههاي آييننامه مورد شكايت به لحاظ عدم رعايت حدود و اختيارات قانوني و مغايرت و مخالفت با شرع و قانون قابل ابطال است.
1- ماده3: با آوردن كلمه ذينفع، آيا طلبكاران كارگر يا كارفرما ميتوانند در مراجع حل اختلاف اقامه دعوي كنند؟ تشخيص ذينفع بودن مستلزم طي فرآيند قضائي است كه در اين آييننامه محلي براي آن در نظر گرفته نشده است. ثانياً مراجع حل اختلاف را وارد محدودهي غير از حدود ماده 157 قانون كار مينمايد. لذا اين ماده را خلاف ماده 157 قانون كار برقرار ميدهد. 2- تبصره 3 ماده 7: نظر به اهميت امر ابلاغ در رسيدگي به اختلافات به نحو حضوري و همچنين صراحت ماده 162 قانون كار كه دعوت طرفين اختلاف بايستي به صورت كتبي باشد، الزامي است امر ابلاغ بلاواسطه و مستقيماً توسط مأمور رسمي انجام گيرد. حال با دخالت دستگاهي ارتباطي چون نمابر (فاكس) يا تلفنگرام كه براي نظارت بر عملكرد آن استانداردي وجود ندارد، امكانسوء استفاده فراهم ميآيد. 3- ماده 11:با آوردن عبارت «براي يك نوبت الزامي است» اين مفهوم به ذهن متبادر ميگردد كه در نوبتهاي بعدي، الزامي براي امر ابلاغ وجود ندارد. لذا با اين طرز تلقي، ماده 11 آييننامه خلاف ماده 162 قانون كار ميباشد. 4- ماده 12: در آييننامه مورد اشاره مشخص نشده است چه كسي صورتجلسه را تنظيم و يا رأي را انشاء نمايد تا آن را به تاييد و امضاء اعضاء هيأت برساند. ضمناً با توجه به ساختار مراجع حل اختلاف اين مراجع فاقد شخصيتي هستند كه بتوانند مورد امر يا نهي از سوي آييننامه دولتي قرار گيرند و تكاليف مقرر در آييننامه صرفاً ميتواند متوجه اشخاص حقيقي كه نمايندگان دولت هستند باشد. پس ماده 12 آييننامه خلاف مواد 158، 164 قانون كار واقع ميشود. 5- موا 14، 15، 16، 23 و 24: اگر قراردادي چه شفاهي يا كتبي بيـن طرفين اختلاف مـوجـود باشد طـرفين اختلاف بــر صحت آن تـوافق داشته باشنـد، تشخيص وجـود روابط كاري در آن قراردادبـااداره كار و امور اجتماعي است، زيرا اين امر جزو وظايف ذاتي وزارت كار و امور اجتماعي است. در صورتي كه طرفين اختلاف اظهارات يا مدارك مغاير و متفاوتي ابراز دارند صرفنظر از اختلاف كاري تعيين اصالت و صدق اظهارات و مدارك طرفين نيازمند گذر از فرآيند قضائي است كه در صلاحيت دادگاههاي عمومي ميباشد. هنگامي كه صحت و سقم اظهارات و مدارك ابرازي از سوي مقام قضائي اعلام گرديد مراجع حل اختلاف نسبت به رفع اختلاف ناشي از روابط كار اقدام خواهند كرد. لذا مواد 14، 15، 16، 23 و 24 آييننامه خلاف مواد 96 و 203 قانون كار و اصول 57 و 61 و اصل 4 قانون اساسي ميباشد، زيرا ورود به حيطه امور قضائي حرمت شرعي دارد. 6- مواد 21 و 22:انجام تحقيقات بدون تعيين مرجع و حدود اختيارات و وظايف آن مرجع ميتواند باعث بينظمي گردد و احياناً مأمور تحقيق به دليل نداشتن موارد مذكور، تحقيقاتي را انجام دهد كه در صلاحيت بازرسي كار باشد و بعضاً وارد اموري ميگردد كه در صلاحيت مراجع قضائي است پس مواد 21 و 22 آييننامه خلاف مواد 96 و 97 قانون و همچنين اصول 4، 57 و 61 قانون اساسي ميباشد. 7- مواد 23 و 24:به دليل ورود به حيطه امور قضائي خاصه در تعيين صحت و سقم يا اصالت مدارك و اظهارات ابرازي، خلاف اصول 4 و 57 و 61 قانون اساسي ميباشد. 8- ماده 26:عدم تعيين اين موارد كه آيا نمايندگان كارگران يا كارفرمايان در مراحل رسيدگي حاضر بودهاند يا خير؟ و آيا اين موضوع در رأي صادره منعكس ميشود يا خير؟ ماده 26 را خلاف مواد 157 و 158 قانون كار قرار داده است. 9- ماده 27:چنانچه ارجاع به كارشناسي قرار شود و هزينه آن پرداخت گردد و رأي بر آن مبنا صادر شود، چه كسي مسئول خسارت ناشي از پرداخت هزينه كارشناسي است؟ لذا اين ماده خلاف اصل 40 قانون اساسي است. ضمناً در ماده 163 قانون كار استفاده از نظرات كارشناسان را مطرح ساخته و هيأت حل اختلاف به تشخيص و درخواست خود ميتواند از كارشناسان و صاحب نظران دعوت به عمل آورد اما ماده مذكور رجوع به كارشناسي را در رديف دلايل قرار نداده كه طرفين اختلاف بخواهند به آن طريق استدلال كنند. بنابراين ماده 27 آييننامه خلاف ماده 163 قانون كار است. 10- ماده 30:با بستن قرارداد كار و قرار گرفتن كارگر تحت امر كارفرما، كارفرما موظف است حداقل حقوق و مزاياي قانوني را به كارگر پرداخت نمايد زيرا جز مايملك كارگر محسوب ميشود و تشخيص پرداختي اضافه حقوق و مزاياي قانوني آن كه غالباً مورد اختلاف است با بررسي و درك صحيح روابط كاري ميسر است كـه اين امـر جزء وظايف ذاتـي مـراجع حل اختلاف است. بنـابراين اگر كارگـري تحت امـر كارفرما باشد و پس از مدتي اختلافي حاصل شود و همزمان طرفي عليه ديگري دعوي كيفري طرح نمايد در مقابل دو پديده كاملاً متفاوت هستيم كه هر يك آثاري بر ديگري دارد. اولين اثر پديده جزاي بينظمي است و تشخيص بينظمي در كارگاه و روابط كار طبق ماده 27 قانون كار احراز خواهد شد و بر آن مبنا مراجع حل اختلاف تشخيص خود را اعلام مينمايند. بنابراين مراجع حل اختلاف نميتوانند به اين بهانه رسيدگي را منوط به تعيين تكليف دعوي كيفري در دادگاه كنند و حق كارگر را محبوس نمايند. ضمناً مراجع حل اختلاف در مقام تشخيص حقوق ناشي از روابط كار هستند نه كشف آن و نه انطباق خواسته با قانون و چنانچه در اثر عمل مجرمانه خسارتي به طرف اختلاف وارد آيد پس از تعيين خسارت از سوي دادگاه برابر قوانين مربوط با نظر دادگاه ميتوان تهاتر كرد. پس ماده 30 آييننامه خلاف اصول 4 و 46 و 57 و 61 قانون اساسي ميباشد. 11- مواد 26 و 35:از اهداف ايجاد ساختار سه جانبهي مراجع حل اختلاف مقبول و موجه نمودن آراء مراجع حل اختلاف در نزد طرفين اختلاف است زيرا حضور نماينده صنفي كارگر يا كارفرما در مراحل رسيدگي اطمينان خاطر را در طرفين به لحاظ جلوگيري از تضييع حقوق صنفي آنان ايجاد ميكند. حال اگر تعداد نمايندگان كارگر و كارفرما در مراجع حل اختلاف با هم برابر نباشد اين توازن برهم ميخورد و مقصود قانونگذار حاصل نميشود. لذا مواد 26 و 35 آييننامه با مواد 157، 158 و 160 قانون كار مخالف ميباشد. 12- ماده 36:از آنجائي كه مراجع حل اختلاف الزامي براي صدور آراء مستدل و مستند ندارند و آراء بر اساس تشخيص صادر ميشود و ماده 159 قانون كار درخواست تجديدنظر خواهي را مقيد به قيد يا منحصر به جهاتي ننموده است. بنابراين ماده 36 آييننامه خلاف ماده 159 قانون كار ميباشد زيرا نمايندگان كارگران و كارفرمايان را مجبور به رعايت تشريفاتي نموده است كه تعريف مشخصي از آن وجود ندارد. 13- تبصره ماده 32:انجام امر ابلاغ به عهده اداره كار و امور اجتماعي است و نظارت بر عملكرد آنها مراجعي غير از هيأتهاي تشخيص و حل اختلاف است و مراجع حل اختلاف تكليفي براي نظارت بر عملكرد مأمورين دولتي ندارند در چنين حالتي تبصره ماده 32 خلاف ماده 157 قانون كار است. 14- ماده 38 :نارسا و نامفهوم است. 15- ماده 40:عقد ازدواج اگر برابر موازين شرعي جاري گردد آثار حقوقي و قانوني بر آن مترتب است هر چند ثبت رسمي نگردد. حال در اين ماده پيشبيني نشده كه چه مرجعي تشخيص رابطه زوجيت را بر عهده دارد. ضمناً چون اعضاي مراجع حل اختلاف (به غير از نمايندگان دولت) بر مبناي تشخيص خـود اعلام نظر ميكنند و هيچ محـدوديت، محظوريـت، جهت يـا قيدي نميتواند نظرات آنهـا را شكل دهـد جز منافع صنفي، بنابراين تبصره يك با توضيحي كه گذشت و تبصره 2 ماده 40 با شرحي كه در بند 12 آمد خلاف اصول 4، 57 و 61 قانون اساسي و ماده 159 قانون كار ميباشد. 16- ماده 43:قانونگذار محدوده قانون آيين دادرسي در امور مدني دادگاههاي عمومي و انقلاب را در ماده يك آن تعريف كرده است. لذا قوه مجريه نميتواند توسط آييننامه اجراي آن را به ديگر نهادهاي حكومتي تسري بخشد و انجام آن را الزامي كند. بنابر سطور مذكور ماده 43 آييننامه خلاف اصول 57 و 58 قانون اساسي ميباشد. در پايان با ذكر اين نكته لازم كه نظر به ماده 164 قانون كار كه مستند و مجوزي براي تدوين آيين نامه مورد بحث قرار گرفته است، معين ميكند كه قانونگذار فقط تهيه مقررات مربوط به انتخاب اعضاء و چگونگي تشكيل جلسات مراجع حل اختلاف به مقدماتي چون ابلاغ، هدايت طرفين اختلاف به مرجع حل اختلاف و به طور كلي مقررات شكلي را اجازه داده است و اين موارد غير از چگونگي رسيدگي ميباشدو از تهيه و تدوين آييننامه نحوه رسيدگي صحبتي به ميان نياورده است. پس ماده 164 قانون كار نميتواند مستندي براي تدوين آييننامه مورد شكايت باشد. فلذا خواهشمندم با عنايت به مراتب مذكور نسبت به رسيدگي به خواسته اقدام لازم را مبذول فرماييد. معاون حقوقي و امور مجلس وزارت كار و امور اجتماعي در پاسخ به شكايت مذكور طي نامه شماره 48830 مورخ 1/ 6/ 1382 مبادرت به ارسال تصوير معاون تنظيم روابط كار نموده است. در نامه شماره 37289 مورخ 27 /5/ 1382 معاون تنظيم روابط كار آمده است، 1- فصل نهم قانون كار مرجع رسيدگي به اختلافات كارگري و كارفرمايي را در صلاحيت هيأتهاي تشخيص و حل اختلاف به ترتيب مقرر در مواد 157 تا 166 اين قانون قرار داده و ماده 164 آن نيز تهيه مقررات مربوط به چگونگي تشكيل جلسات اين هيأتها را از اختيارات شوراي عالي كار مقرر داشته است كه بايد به تصويب وزير كار و امور اجتماعي برسد. 2- آيين نامه مورد شكايت در 43 ماده و 26 تبصره تدوين يافته توسط كساني فراهم آمده كه آشنائي و آگاهي كافي از قانون اساسي و قوانين عادي و ساير مقررات مملكتي داشته و انطباق و سازگاري آنها را با مقررات و اصول رسيدگي آييننامه ديدهاند. 3- شاكي مدعي مغايرت مفاد آييننامه با اصول 4، 46، 57، 58، 96، 97، 157، 158، 159، 160، 162، 163 و 170 قانون اساسي ميباشد كه مطالعه دقيق اين اصول و انطباق آن با مقررات آييننامه چنين ادعائي را ثابت نميكند. بنابمراتب رد شكايت شاكي مورد تقاضا است. دبير محترم شوراي نگهبان در خصوص ادعاي خلاف شرع بودن مـوادي از آييننامه مورد شكايت طي نامه شماره 13829 /30/ 84 مـورخ 25/ 8 /1384 اعـلام داشتهاند، موضوع مـواد 14، 15، 16، 23، 24، 21، 22، 27 و 30 و تبصرههاي يك و 2 ماده 40 آييننامه رسيدگي و چگونگي تشكيل جلسات هيأتهاي تشخيص حل اختلاف قانون كار، در جلسه مورخ 25/ 8 /1384 فقهاي محترم شوراي نگهبان مطرح شد كه با عنايت به بند 2 از ماده 11 قانون ديوان عدالت اداري، خلاف موازين شرع شناخته نشد. هيأت عمومي ديوان عدالت اداري در تاريخ فوق با حضور رؤساي شعب بدوي و رؤسا و مستشـاران شعب تجديدنظر تشكيل و پس از بحث و بـررسي و انجام مشاوره بـا اكثريت آراء به شرح آتي مبادرت به صدور رأي مينمايد.
رأي هيأت عمومي
الف- به شرح نظريه شماره 13829/ 30 /84 مورخ 25 /8 /1384 فقهاي محترم شوراي نگهبان مواد 14، 15، 16، 23، 24، 21، 22، 27، 30 و تبصرههاي يك و 2 ماده 40 آييننامه رسيدگي و چگونگي تشكيل جلسات هيأتهاي تشخيص حل اختلاف قانون كار خلاف موازين شرع شناخته نشده است. بنابراين موردي براي ابطال مواد مذكور در اجراي قسمت اول ماده 25 قانون ديوان عدالت اداري وجود ندارد. ب- ماده 158 قانون كار در كيفيت تركيب هيأت تشخيص و تعداد اعضاء آن مقرر داشته است «هيأت تشخيص مذكور در اين قانون از افراد ذيل تشكيل ميشود 1- يك نفر نماينده وزارت كار و امور اجتماعي 2- يك نفر نماينده كارگران به انتخاب كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان 3- يك نفر نماينده مديران صنايع به انتخاب كانون انجمنهاي صنفي كارفرمايان استان» نظر به اينكه تشكيل هيأت تشخيص با عضويت 3 عضو مذكور عليالاصول و الزاماً مستلزم مشاركت اعضاء آن هيأت در رسيدگي و تصميمگيري و صدور رأي مقتضي، اتفاق يا اكثريت است، قسمت آخر ماده 26 آييننامه مورد اعتراض كه در صورت عدم حصول اتفاق يا اكثريت آراء اعضاء هيأت، نظر نماينده واحد كار و امور اجتماعي محل را به منزله رأي هيأت تشخيص اعلام داشته است خلاف هدف و حكم مقنن در باب تشكيل هيأت تشخيص و رسميت آن با شركت 3 عضو و اعتبار تصميمات و آراء آن هيأت است. ج- حسب ماده 160 قانون كار هيأت حل اختلاف كار با عضويت 9 نفر مركب از 3 نفر نمايندگان دولت، 3 نفر نماينده كارگر، 3 نفر نماينده كارفرما تشكيل ميشود و ماده 35 آييننامه فوقالذكر كه به تجويز ماده 164 قانون كار تنظيم و تصويب شده مقرر داشته است كه «جلسه هيأت حل اختلاف با حضور حداقل 7 نفر از اعضاء رسميت مييابد و آراء آن بـه اتفاق يـا اكثـريت 4 رأي از 7 رأي يا 5 رأي از 9 رأي صـادر ميگردد. در صورت تساوي آراء رأي گروهي كه نماينده واحد كار و امور اجتماعي جزء آن است، قاطع خواهد بود» نظر به اينكه حكم مقنن در خصوص تشكيل هيأت حل اختلاف به تعداد فرد از اشخاص ذيصلاح مفهم حداقل حصول اكثريت در صورت عدم اتفاق آراء اعضاء هيأت است و حكم مقنن مبين اعتبار رأي اكثريت اعضاء هيأت مزبور ميباشد، بنابراين قسمت اخير ماده 35 آييننامه فوقالذكر كه در صورت تساوي آراء رأي گروهي كه نماينده واحد كار و امور اجتماعي جز آن است را قاطع و معتبر اعلام داشته است خلاف حكم و هدف مقنن ميباشد. بنابه جهات فوقالذكر مادتين 26 و 35 آييننامه مزبور در قسمتهاي فوق الاشعار مستنداً به قسمت دوم ماده 25 قانون ديوان عدالت اداري ابطال ميگردد. د- نظر به ماده 164 قانون كار مبني بر تجويز تصويب آييننامه مربوط به طرز تشكيل و رسيدگي مراجع حل اختلاف كار و حدود صلاحيت و اختيارات مراجع مزبور در خصوص كيفيت ابلاغ وقت رسيدگي به طرفين اختلاف بر اساس نشاني و مشخصات تعيين شده از طرف آنان و تكليف رسيدگي به دلايل و مدارك طرفين و تشخيص صحت و اعتبار مستندات ابراز شده و يا احراز بياعتباري و عدم تأثير آنان دردعوي مطروحه و همچنين لزوم تعليق رسيدگي به منظور ظهور نتيجه قطعي امر كيفري مطروحه در مراجع قضائي مؤثر در سرنوشت اختلاف كارگر و كارفرما و اينكه مراد از اشخاص ذينفع در ماده 3 آييننامه مورد اعتراض كارگر و كارفرما و يا قائم مقام قانوني آنان است و تسري و تعميم آن به بستانكاران افراد مزبور محمل قانون ندارد، مواد 3، تبصره 3 ماده 7، 11، 12، 14، 15، 16، 21، 22، 23، 24، 27، 30 تبصره ماده 32، 36، تبصرههاي يك و 2 ماده 40 و 43 مغايرتي با قانون ندارد.
هيأت عمومي ديوان عدالت اداري
معاون قضائي ديوان عدالت اداري
مقدسيفرد